اینو سال 95برا سالگرد عقدمون درست کردم همسرم میدونست سالگرد عقدمونه و میخواست تابلو نکنه،نمیدونست که من دارم تو ذهنم برنامه ریزی میکنم برا اون روز خلاصه همسرم ظهر همون روز اومد خونه و اصلا معلوم نکرد که امروز سالگرد عقدمونه منم گفتم حتما یادش رفته چون یه بار یادش رفته بود منم بعد رفتنش به خودم گفتم اصل نیت شاد بودنمون تو این روزاس ما با سختی بهم رسیدیم.چون وقت کیکو نداشتم و اون موقع دانشجو بودم کیکو حاضری گرفتم ولی همه کارارو خودم انجام دادم تزیین دیوار خونمون دو ساعت وقتمو گرفت بعد اون همش مشغول غذا درس کردن بودم تا شب همه کارام عجله ای بود همسرم که شب اومد خونه دستش پر بود با گل و کادو البته منم براش دستبند گرفتم که عکسشو تو گوشیم ندارم .نگو میخواسته منو سورپرایز کنه خودشم سورپرایز شد من خودم که رو ابرا بودم روز خیلی خوب و رمانتیکی بود خوشحالم که همسرم هست و با تمام وجود دوسش دارم و میدونم عشق همسرم از عشق من کمتر نیس
...